محمد متین خادمیمحمد متین خادمی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

محمد متین خادمی

روز تولد

عزیزم تولدت مبارک امروز دقیق یه ساله شدی. این هفته خیلی خوش گذشت.از اولش عروسی بودیم و مکه ای مکه عمو مصطفی رفتیم و عروسی وعقد دختد عمه بابایی زهرا خانم با اقا جعفر .که عقدش سه شنبه شب بود و پنج شنبه شب عروسی که شب تولد تو میشد و روز تولد تو هم عروسی پسر عمه مامانی بود اقا سعید و....... ماشالا مثه اقا شدی ناز پسرم زیبا و دلنشین. هر کی هم تو رو میدید لپت رو میکشید و می بوسید. تو عروسی ها هم از اولش میرقصیدی و بشکن میزدی.کلی عزیزم قری بود  
26 مهر 1393

در استانه تولد یک سالگی

عزیزم  دو ماهه که میخام تم تولدت رو تموم کنم ولی اصلا نمی رسم اخه هم تو هستی هم سام و سینا.و هم اشپزی . هم مواظبت از تو . هم خیاطی . بابایی عمل کرده که اقوام میان عیادت بابایی.صبح ها هم که میرم شرکت اصلا اوضاعیه برا خودش ولی خدا رو شکر تمومشون کردم.. چند تا از اونا رو برات میذارم. البته تم تولدت رو من و بابا بر اساس اتاقت انتخاب کردیم .                 مامان جونم ایشالا بقیه شو یه شب دیگه میزارم خیلی گشتم تا بتونم یه تم از تویتی پیدا کنم و برات بذارم ولی نبود که نبود. مجبور شدم خودم همشو طراحی کنم واسه همین طول کشیدن  ...
18 مهر 1393

پیشرفتهای یک سالگی

به گل میگی......................گو به دغ میگی ....................داخ گاز رو هر خونه که باشیم اشاره میکنی......................بووه کلا اتیش برات بووه شده اتو.....................برات بووه شده توپ ..........................پو لوستر رو میشناسی تا میگیم کلاغ پر انگشت اشاره تو میذاری رو زمین یه دو ماهی هس که لی لی ح.ضک بلد شدی ولی من فراموش کرده بودم بنویسم چراغ رستوران از حیاط مامان جون پیداس و تو اونو با عنوان چراغ خوشکلی اشاره میکنی کی میدونه اسمش چیه همون که پر انرزیه....اینیه شعره که عمو پورنگ میخونه که من برا سام ضبط کردم و تا میخونیم برات tvرو نگاه میکنی تو هر خونه ای که باشیم تبلیغ پفک لوسی رو دوس داری و...
18 مهر 1393

جمعه و دعوت خاله مریم و تصادف

سه روز بعد از سالگرد ازدواجمون نهار دعوت خاله مریم بودیم دم دمای ساعت 12.30 بود که راهی مهمونی شدیم. شاید دو دقیقه ای از خونه دور نشده بودیم که یه پراید با سرعت شاخ به شاخ شدیم. یه دختره راننده بود که باباش تو شهر داشت بهش تعلیم رانندگی میداد و خانم فرمون وقت دور زدن فرمون تو دستاش ول شده بود و اشتباهی پاشو به جای ترمز گذاشته بود رو گاز و دیگه چشمت روز بد نبینه خدا رحممون کرد .خیلی دوستمون داشت که تو چیزیت نشد ولی تا سه چهار روز من از ناحیه دست اذیت شدم کبودی کمی داشت ولی خیلی درد میکرد ولی ماشین داغون شد عکسشو برا میذارم
18 مهر 1393

سالگرد ازدواج مامان وبابا

سلام توپولی مامان چند شب پیش سالگرد ازدواجمون بود 7/8/89.و تو ثمره این ازدواج زیبا بودی. سه تایی شام رو رفتیم رستوران.ولی مگه تو شیطون بلاامون دادی. پشت سر من شمع روشن بود و وروجک مامان همش اشاره میکرد و میگفت بووو. یه ساعتی اونجا بودیم ولی دیگه این اواخر خسته بودی و گریه میکردی تا اینکه وسطای شام من تو رو بغل کردم تا بابایی شام بخوره وبعدبابایی تو رو بغل کرد که منم شامم رو تموم کنم ای ناقلا
18 مهر 1393
1